شراره من
شراره نازنین من
روزها و لحظه های سختی را دور از تو سپری میکنم و تنها یک چیز هست که مرا سر پا نگه داشته است و آن هم امید دیدار تو و یکی شدنمان است. همیشه تا زمانی که کنارت بودم و داشتم تو را قدر تو را نمیدانستم و حالا میدانم که همه انگیزه و امید من به زندگی هستی... بزودی طبق همون قولی که شب و روز آخر با هم بودنمان به هم دادیم برمیگردم و همه چیز را می سازم... از نو. قشنگ تر از قبل. با اعتماد و اطمینان...
+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی ۱۴۰۲ ساعت 10:47 توسط سعید
|
اشکهایی که سرازیر میشوند، حرفهای فرو خورده ای هستند که زمانی باید زده می شدند، اینجا برای دوست داشتن و از دوست داشتن می نویسم... از شراره و برای شراره...