امروز نزدیک ۶ ماه از آخرین دیدارمان میگذرد و دره ای در دوست داشتن من خللی وارد نشد. روز و شبی نیست که به تو فکر نکنم. اشکهایم شده اند همنشین همیشگی چشمان دلتنگ از دیدار تو....کاش یا می مردم یا می دیدم تور را دوباره و از نو همه جیز را شروع میکردیم. بی خطا... کاش قلبم را می فهمیدی. لحظه های خوشی من خاطرات با تو بودنه...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 21:33 توسط سعید
|
اشکهایی که سرازیر میشوند، حرفهای فرو خورده ای هستند که زمانی باید زده می شدند، اینجا برای دوست داشتن و از دوست داشتن می نویسم... از شراره و برای شراره...