تکرار بی پایان
سخت ترین و شاید غیر ممکن تر از نفس کشیدن زیر آب، بیان غوغایی است که در دل داری و زبان عاجز از بروز آن.
به سان اسبی شده ام در صفحه شطرنج که به ظاهر توان پریدن دارد، میتواند از هر مانعی عبور کند و عبور هم میکرده است اما به دلیل دهها دلیل ساده که همه آنهااز سادگی نشات گرفته، دقیقا شش خانه ممکن از خانه ها زیر ضرب سربازانی هستند که روزی آرزویشان داشتن اسب بود و یک خانه هم با مهره خودی پر شده است و یک خانه خالی دارد و همه امیدش به همان خانه خالی است که نکند خدا آن را هم بگیرد.
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 16:39 توسط سعید
|
اشکهایی که سرازیر میشوند، حرفهای فرو خورده ای هستند که زمانی باید زده می شدند، اینجا برای دوست داشتن و از دوست داشتن می نویسم... از شراره و برای شراره...