یکسال با عشق...
یکسال از روزی که برای من دنیای جدیدی ساختی گذشت . انگار همین دیروز بود که شام را با هم خوردیم و انگار سالها می شناختم تو را...
یکسالی که همه روزهایش با تو معنا گرفت و همه شبهایش بوی آغوش تو را به خود گرفت.
خوشحالی و خوشبختی ام قابل وصف نیست و میدانم که با هم تا ابدیت همسفر خواهیم بود .
تو را بیشتر از همیشه و همه وقت دوست دارم. به همین سادگی...
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم شهریور ۱۴۰۰ ساعت 13:6 توسط سعید
|
اشکهایی که سرازیر میشوند، حرفهای فرو خورده ای هستند که زمانی باید زده می شدند، اینجا برای دوست داشتن و از دوست داشتن می نویسم... از شراره و برای شراره...